تو همانی که دلم لک زده لبخندش را...او که هرگز نتوان یافت همانندش را....
با کودکی هایم
مو نمی زنم هنوز ......
.
هنوز هم پای مغازه ها
دلم می رود !!!
پاستیل و لواشک
تفریحات سالمم است!!
شهر بازی بهترین روحیه را بهم می دهد !
عروسک هایم را گاهی تمام وجودم می دانم !!!!
هنوز عشق برچسبم !!!
مسخره ست اما وارد شهر کتاب که می شوم
اول می روم سراغ کتاب های هنری زلزله؛جودی......!!!
ترجیح می دهم همنشینم
بچه ها باشند .......
با بچه ها آرامش بیشتری دارم .......
و......
کابوسم هنوز ؛
کابوس از دست دادن ِ اوست . . . . . .
هنوز هم دوست دارم شب ها دستش را بگیرم ......
فکر نمی کنم هیچ وقت بتوانم کسی را انقدر دوست داشته باشم ......
حس مالکیت و وابستگی اش در من موج می زند ......
راست می گوید .....
خودم را صاحب تمام و کمال او می دانم !!!!!
غم دنیا را که در چشم هایش می بینم ،
دنیایم متوقف می شود ..... !
می دانی مــــادر جــــانم ...... ؟!؟
بزرگ ترین آرزویم ؛
این است که
ه ی چ گاه
و به
ه ی چ علتی ،
نبودنت را
نبینم . . . .
گویی نــــبـــض ِ جــهان را در دست می گیرم
وقتی هـر صـــبح با صدای قــــلبی که برای مــــن کوک کرده ای
بیدار می شوم ......
+هـــر چه دارم ،
از او دارم ...... !
ح س ی ن را
"او"
در رگ های من جاری کرد ....... !
کربلایی شدنم را هم
مدیون مــــادرم هستم ......
چه گل های نرگس زیبایی :)