آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

کنار قبر شهید نشسته بود و قرآن میخواند ...
آرام کنارش نشستم ...
قرآنش را بست ...
نگاه آرامش را به سمتم روانه کرد ...
خدا میداند که گاه و بیگاه،
چقدر محتاج آرامش چشم هایش می شوم ...
دستم را گرفت ... نگاهش تغییر کرد ...
خوب میداند دست های من وقتی که سرد می شوند ،یعنی یک اتفاقی یک جای دلم افتاده .‌‌..

شروع کرد از دریا حرف زدن ...
از آدم ها گفتن ...
از چشم های آدم ها گفتن ....
ساعتی برایم حرف زد ...
غرق در سکوت،
فقط گوش کردم .....
گوش کردم و به تصویر کشیدم حرف هایش را در ذهنم ....

همیشه که نباید حرف زد و خالی شد ...
گاهی باید شنید ....
باید چشم هایت را ببندی و تمام وجودت را جمع ِ صدای رفیق ِعزیز دلت کنی ....
بعد می بینی که تمام حرف هایش،
به ریختن آبی می ماند روی شعله های آتش دلت .....

زندگی را دوست دارم ،وقتی که تو برایم از آن حرف میزنی ....

به راستی که اگر نداشتمت ،
ویرانه ای بیش نبودم ......
۹۷/۰۶/۳۰
عاکف...