آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

استاد عاکف .... !

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ب.ظ

با کلی دوندگی بالاخره انتشارات ملک اعظم را یافتیم !!!
کتاب ها را دست گرفته بودیم و دوتایی سرهایمان را در هم گره کرده بودیم و مشورت می کردیم که دیدم از داخل ِ غرفه؛
یک جفت چشم ِ سیاه دارد پدرانه به ما لبخند می زند .....!
فکر کردم فروشندست !!! اما اصلا لبخند و نگاه ِ متمرکزش آزار دهنده نبود !!!
که شاید حتی دلنشین ....... !!!
رفیق جان هی زیر لب غر می زد از نگاهش!!
اما من کاملا متوجه شده بودم او هیچ منظوری ندارد !!!
پسری بدو بدو آمد و "آقای عاکف گویان" تمام کتاب هایش را داد تا او امضا کند !!!!
از این که این نویسنده ی بزرگ این همه وقت نگاهش را به من داده بود بسی ذوق مرگ بودم !!!!
نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و نگویم که من هم "عاکفم" !!!!
اما او چه عاکف ِ متواضعی بود ....!
انقدری که اگر آن پسر نمی گفت من هیچ وقت نمی فهمیدم سعید عاکف ، خود ِ اوست .... !
چقدر مهربان و با ادب ...... !
صبر در چشم هایش داد می زد ......!
فهم از نگاهش می ریخت .... !
سادگی در زیستنش معلوم بود .....!
و از طرز ِ امضا کردنش مشخص بود که اهل ِ دنیای ادب است ....!
دنیای ادبیات ِ شهدا ......
که مدام به روز می شود با گذر ِ زمان .....
مدتی را به حرف زدن مشغول شدیم....!!
دلم نمی آمد از صحبت با این نویسنده ی موفق دل بِکَنم....!
یقین داشتم حضرت آقا،الکی نام ِ او را در جمع ها نمی برد ....!
خلاصه خوشحالم....!از دیدن ِ یک عاکف ِ موفق .....!!
.


+ شعبان با خودش
ح س ی ن می آورد . . .
ع ش ق می آورد . . .

دست بگیرید زیر ِ باران ِ نعمت ِ شعبان ......
خیس شوید از نعمت ِ فرزندان ِ محمد"ص" .......

شعبانتان ؛

به مبآرکی ِ حسین بن علی ......

۹۵/۰۲/۱۹
عاکف...

نظرات  (۵)

ممنون.. برای شما مبارک تر بوده انگار:)

قالب قدیمی رو دوباره گذاشتی؟:)

این قالبو خیلی قبلا داشتی.. درسته؟

التماس دعا دارم خواهرم
پاسخ:
مگه می شه شعبان مبارک نباشه ؟ :)
بله این قالب اصلیه !
هر از چندگاهی دیوانگی ام میگیرد عوضش می کنم :/

محتآم خواهر جان .... :)
بله در اردوی مشهد دیدمشان و پای صحبتشان نشستم

شعبان شعبه های عشق حسین
چه هیجان انگیزانه! چه دعوایی بود سر حکایت زمستان تو خونه مون. همزمان میخواستیم بخونیم چهارنفرمون:) این کتابش از همه بیشتر بهم چسبید.
پاسخ:
حکایت زمستان اصصصصلا بهم نچسبید :/ 
تا دو هفته افسردگی داشتم سرش :(
خیییلی همه چیز توش واضح بود ؛(
ما هم از خواندن این عاکفانه محظوظ و مشعوف شدیم..

اعیاد شعبانیه مبارک.
پاسخ:
الحمد لله ....


بر شما هم. ....
چه جالب، من نمیشناختم شون ممنون یه جور معرفی بود :)
عیدتونم مبارک!
پاسخ:
چطور نمیشناسید عایا ؟ :/
کتاباشون رو شدیدا پیشنهاد میدم :)
عید شمااااااا هم :)))