آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

خیابان خلوت بود ...
شب بود و تاریک ...
احساس ناامنی کردم ...
چند تا مرد را گوشه ی خیابان دیدم ...
آمدم راهم را عوض کنم که چیزی چشمم را گرفت ...
داشتند ستون هیئت محرم را برپا می کردند...
ناامنی،جای خودش را به آرامش و امنیت داد ...
دلم خواست همان لحظه لباس مشکی بپوشم ..
گوشه ی مجلست جا پیدا کنم ...
خیز‌ بردارم زیر چادرم و تا میتوانم برایت اشک بریزم .....


تمام ساعات روز به این فکر میکنم که من این روزها به غم تو‌ احتیاج دارم ‌...
من باید برای تو گریه کنم تا حال دلم رو به راه شود ...‌


اگر گوشه ی حرمت ،
فعلا جای من نیست ؛
گوشه ی مجلس روضه ات جایی برای من داری...؟؟؟
منی که خسته ام ...
خسته ام اندازه ی همان روزی که زیر پایت با هم وداع کردیم .....
این "اوج" خستگی من است ...
میخواهم بگویم اندازه ی همان لحظه،
روز و شب قلبم درد میکند ....
اندازه ی همان لحظه ترس به جانم افتاده ...
اندازه ی همان لحظه احساس تنهایی میکنم ...

تا به تو احساس نزدیکی نکنم ،

امنیت به من بازنمی گردد . . .

۹۷/۰۶/۰۶
عاکف...