آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

۲۷۵ مطلب توسط «عاکف...» ثبت شده است

روی تخت خوابیده و از د ر د
نمی دانم به کدام ریسمان پناه آورم .... !
موبایلم را باز می کنم
می روم سراغ عکس ها .... !
دیروز صبح بود
که خودم
برای خودم دور حرمش را طواف می کردم . . . !
و فقط یک عکس توانستم از بیرون در بگیرم که حرمش
معلوم باشد .... !
عکس را روی سینه ام می گذارم و حالا
موضوع اشک
از درد ِ جسمی
به درد ِ دوری تغییر جهت می دهد .... !

من
چطور به گنبدت اکتفا کنم ح س ی ن ..... ؟!؟!

اشک ها می آیند و می روند و کم کم
صدایشان بلند می شود .... !
سر خودم داد می کشم که
حواست هست ؟!؟!؟!؟
دوباره از تمآم هستی خودت
دور افتادی ..... !
حواست هست یا مثل همیشه سرت رو به هواست ... ؟!؟
حالا
دور از او
می خواهی چه کنی .... ؟!؟
آخ آخ .... !
باران ِ اربعین را که تند و تند روی سرت می ریخت را به یاد داری ...... ؟!؟؟؟
آن باران
تشکر ِ ح س ی ن
بود فکر کنم ..... !

پدر
وارد اتاقم می شود .... !
چقدر دلم برای قد بلندش که چارچوب در اتاقم را پُر می کند تنگ شده بود ..... !
روی صندلی بالای سرم می نشیند و لبخندی آگـــآهانه می زند .... !

موبایلم را از دست ِ بی جانم می گیرد
عکس را نگاه میکند
و دختر ِ مریضش را بغل می گیرد .... !
او
هر روز ِ پیاده روی
به من گوشزد کرده بود این لحظات را .... !
هر روز چند پیام با محتوایی یکسان  ..... !
در آن جاده ؛

از لحظاتت کمال استفاده را بکن .... !
چون هر کاری کنی
وقتی برگردی باز هم
حـــــســــرت
می خوری ..... !
+دعاگوی همه بودم .... !
اکثر حرف هایتان را در حرم ِ پدر خواندم .... !
التماس دعاهایتان را مستقیم به گوشش رساندم ..... !

++نظرات سه پست قبلی
تایید نمی شوند و می مانند برای خودم .... !
پست های خاص
نظراتشان
خاص می شود .... !
پس می مانند برای خودم ..... !

+++نوای وبلاگ
نوای ورود من به کربلاست ..... !
این نوا در خیابان های اطراف حرم
پخش بود و . . .  !
بماند بقیه اش  . . . !

هـــوامو داشته باش آقــــا ....
منو به تــــو سپرده اند . . .
عاکف...
۱۴ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۰ ۱۳ نظر

بسم الله ....


رو به روی گنبد ح س ی ن  ؛

رو به گلدسته های مشکی پوشش ؛ 

مقابل تابلوی "قتیل العبرات"

ورودی باب الراس ؛

به سمت قتله گاهش 

دعاگویتانم رفقای مجازی .....


+آسمان کربلآ

گویی پنجره های ضریح است ..... 

به آسمانش هم می شود چنگ انداخت .... !

شاید کشتی نوح ما ؛

مسیرش از آسمان باشد ..... 

عاکف...
۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۰:۳۷

حال او حال دیگری بود

قلب 

جور دیگری می تپید

نفس

جور دیگری می آمد و می رفت

تو گویی که روحش

سودای پرواز به سر داشت ...


عاشق با همان حالش

رو به قبله ی  معشوق

ایستاد و دو رکعت نماز عشق

اقتدا کرد

به سردار عشاق ...


اما...

دیگر سرش روی تنش سنگینی میکرد

وقتش رسیده بود

جای نماز

مرگ را اقتدا کند

به سردار عشق ...


ابن الخمینی که

جهادگر عرصه علم بود

به فرمان ولی 

به راه افتاد

این بار می رفت

تا که قله ای را فتح کند

قله ای که 

جز پاک باخته ها

کس دیگری توان فتحش را نداشت...

.

شهریار ما

به راه افتاد

طوفانی از عشق

بر سر راه او مانده بود 

طوفانی که

جآن می ستاند...

شهریار اما

بی قرار تر از هر وقت دیگری

دل به راه طوفان زد

کوله بار پر از خدایش

انگیزه رفتن را در جان او دو چندان کرده بود...


او..

مرگ را به ح س ی ن

اقتدا کرد و

این شد

که شهید  شد ...



لبخند زنان رو به خدا

می شتافت و می رفت...

و چه دل ها

که شیفته ی همین رفتنش شدند

شیفته راه شهادتش شدند...

چه جان ها که بی قرار دیدارش شدند

و چه روح ها که به امید وصالش به پرواز در آمدند...



سالگرد شهادت شهید شهریاری 

مصادف شده با روز هایی

که زمزمه دل ها ح س ی ن است

و شوق پا ها

رسیدن به کوی ح س ی ن...

سالگرد شهادت اویی که هم دعای اللهم اجعل محیای محیای ِ زیارت عاشوراهایش مستجاب شد 

و هم دعای اللهم اجعل مماتی ممات محمد و آل محمد ...


این 8 آذر

چه شکوهی دارد...

و تو...

ای شهریار دل

چه عظمت مضاعفی داری

در کنار مولایت ح س ی ن...



+دعایمان کن...که محتاجیم!

+فاتحه فراموش نشود؛لطفا ...

عاکف...
۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۲:۲۶

یک خط از یک صفحه ی امتحان فردا را می خوانم ،

ده قدم در خیالم

در بین الحرمین ،

قدم می زنم !!!!!!!!!!

دوباره یک خط می خوانم ،

دوباره یاد ِ تل زینبیه می افتم !

یک خط .... !

  قتله گاه ..... !

یک خط ..... !

  ضریح حبیب ..... !

یک خط .... !

  ابراهیم مجاب ..... !

یک خط ...... !

  باب الراس ...... !

یک خط ..... !

  ضریح ع ب ا س ..... !

یک خط ..... !

  باب الکرام ...... !

یک خط ..... !

  ح س ی ن ...... !

یک خط ..... !

  جنوب ..... !

یک خط ..... !

  گم شدگی های فکه ..... !

یک خط ...... !

  چادر های خاکی ..... !

یک خط ...... !

  پشه های دهلاویه ...... !!!!

یک خط .....!

  کانال کمیل ..... !

یک خط ..... !

  کنار آب های شلمچه ...... !

یک خط ...... !

  نیمه شب های دوکوهه ..... !

یک خط .... !

  آب بدطعم دوکوهه ..... !

یک خط ..... !

  پیتزاهای ناکام ..... !

یک خط ..... !

  اروند ..... !

یک خط ..... !

  باران طــــلائیه ...... !

یک خط .... !

  نگاه منتظر ِ همـــت ..... !

یک خط .... !

  دست های واسطه ی ح س ی ن ..... !


یک خط بی قراری .... !

دو خط دلتنگی ..... !

سه خط انتظار ..... !

یک صفحه اشک ...... !

چهار صفحه شرمندگی ..... !

پنج صفحه پشیمانی ..... !

ده صفحه درد ِ دل ..... !

یک

کتاب ِ خیـــــس ....... !

از من و

تمام دلتنگی هایم برای یک جاهایی ..... !

یک کسانی ..... !

یک نگاه هایی ..... !

یک عهد هایی ..... !

یک قــــرار هایی ..... !

یک

دســـــت هایی ..... !


+کدامشان را فردا روی کاغذ به استاد تحویل دهم ...... !؟!؟!؟!؟

عاکف...
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۶ ۱۶ نظر

همین الان

صبح جمعه 

درست رو به روی ایوان طلا؛

بغل پنجره فولاد،

همه یتان را یاد کردم......

همین.....

التمآس دعآ

عاکف...
۱۵ آبان ۹۴ ، ۰۵:۲۲
 و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال  .  . .
و سپس آه که «الشّمرُ ...»
خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»

دلت تاب ندارد به خدا با خبرم!
 می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
 تو خودت کرب و بلایی . . .

مهدی جان ...
عاکف...
۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۰
بسم رب قلب المهدی !!!!!!!!

امشب که ما روضه "می شنویم"  ؛؛
مهدی کـــــــــربلاست ؛
مهدی ما
"می بیند" ...... !

مهدی
هرســــآل می بیند ......

مهدی ؛
پا به پای
ح س ی ن ،
کمرش می شکند ....
دآغ می بیند ..... !


امشب برای این مرد ؛
که غربتی دارد به سنگینی
تــــاریخ ؛
صدقه فراموش نشود . . . .
قلب ِ
پسر ِ
ح س ی ن
در فشار است .....
بیشتر از همـــــیشه . . . .




عاکف...
۰۱ آبان ۹۴ ، ۲۰:۱۹ ۱۰ نظر

دل که می گیرد کجا باید رفت .....؟؟؟

بهشت زهرا ....

پیش چمران .....

پیش عمو ..... 


چند سطر آن طرف تر

پیش پلارک . . .


عطر قبرش ؛

عجـــیب بوی قتله گاه ِ ح س ی ن را می دهد ...... !


دل است دیگر ..... !

دور از کربلا ،

هر نشانه ای را دنبال می کند  . . . .

شده حتی یک سیب بردارد و دائم نفسش بکشد ...... !

عاکف...
۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۳

پارسال که "َشب های جمعه" را می خواندند

من اشک می ریختم به خاطر "بیچاره" بودنم !!!!!


دیشب که دوباره خواندنش ،

من ,

زار می زدم به خاطر "بیچاره تر"

بودنم !!!!!!

.

کربلا فقط در یک شرایط آدم را راضی می کند !!!!

یا بروی همان جا مقیم شوی ،

یا بروی و از همان جا

دنیا را خداحافظی کنی !!!!!!!!!!

عاکف...
۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۳:۴۶
من الغــــریب ؛
الی الحبـــــیب .....!


مشغول ِ رجز خواندن برای ح س ی ن بودند ؛
که صدای پای اسب حبـــــــیب
و یارانش می آید ..... !
می گویند آقا یک لبخند ِ پیروزمندانه بر لبش می نشیند .... !
ح س ی ن ؛
این جا به حبیب افتخار می کند .... !

آقا ؛
وقتی سر حبیب را هنگام جان دادنش بر دامن می گیرد ،
همان حرفی را می زند که وقت پرتاب خون شش ماهه اش زد ..... !
.
.
حبــــــیب جآن ..... !
وارد ِ باب الراس که می شوی ؛
نمی دانی به تـــــــــو فکر کنی ؛
یا به شــــومی ِ قتله گــــــاه ِ ح س ی ن .... !


+حبیب کربلایی .... !
می دانم که امشب
شب اصحاب است .....!
و مگر تو حبیب نیستی .... ؟!؟
و مگر
کـــــــــربلایی ننامیدنت .... ؟!؟



++پست های آبریزان یک روز عقب بود!
پست قبل را بگذارید به حساب دیشب !

عاکف...
۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۴ ۱۴ نظر