نفس های بی هدفـ ....
پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ
همه میروند به جماعتشان برسند و
تـــــــــــازه جمع من و تـــو
خلوت می شود ....
گیج و گنگ داشتم نگاهت میکردم که خادمت اشاره ام کرد .....
خودش را کنار کشید و من را سوق داد به سمتت ......
دوباره من بودم و
پـــــــــــــــــــدرم
و
دستش .........
آغوشش .........
و شبکه های ضریحش که دخیلی همیشگی برای دخترانش است ..............
پدر ....
هوای نفـــــس های مبارکت را
شنیدم آن لحظه . . . .
به راستی
تویــــــــــــــــی
پــــــــــــــــر افتخارترین
پــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر عالمــ . . . .
.
.
.+دیشب ،
تلوزیون بی انصاف ،
باران ِ ح س ی ن را نشان می داد ...
هیچ کس به فکر دل من نیست .....
هیچ کس . . .
.
پ ن:
یادم نمی رود یک روزی همین موقع زیر باران بهشت نشسته بودمـ ...
۹۵/۱۲/۱۲