آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳ صبح با بدترین حال ممکن از خواب پریدم ...
خواب صحنه ی اعدام کسی را میدیدم ....

فشار روی قلبم از خواب بیدارم کرد!
بعد از ۶ ترم
هر روز لغت "اعدام" را شنیدن
هنوز با آن انس نگرفتم . . .

وقتی شنیدم بهمن ورمزیار اعدام شد ،
تا چند روز در شوک بودم .....
چقدر راحت شده برایمان از دست دادن یک جان ِ جوان ....

اگر قاضی شوم روزی ،
قبل هر حکمی خودم را میگذارم جای متهم ...
انصاف نیست وقتی کسی را نکشتی ،
بالای دار بروی....

تا به حال به شرایط اعدام فکر کرده اید ؟؟؟
که چرا دار...؟؟چرا خفگی....؟؟؟چرا زجرکش کردن...؟؟؟
چرا در ملا عام....؟؟؟
چرا تحقیر ...؟؟؟

اصلا تا به حال فکر کرده اید که ده سال تمام،
پرونده ی قتلت در جریان باشد و تمام این مدت از این دادگاه به آن دادگاه بروی و در استرس تمام و زندان انفرادی ،
جان به لب شوی و نهایتا بگویند اعدام...؟؟؟

تا به حال فکر کرده اید که شاید شبی در یک اتاق کوچک باشی و آدم ها بروند و بیایند ...
برایت قرآن بیاورند..یک روحانی بیاید و برایت از توبه صحبت کند .... پزشک بیاید حالت را چک کند ‌‌....
چون فردایش قرار است چوبه ی دار را ملاقات کنی ....

چون مواد مخدر جا به جا کرده ای....چون اسلحه کشیدی و به نظر قاضی قصد محاربه داشتی ....

و به همین راحتی ،
قانونی
آدم میکشیم ....
از قانون کمک میگیرم تا
بی عدالتی کنیم ....

پی نوشت۱:
اعدام در ملا عام  خاصیت پیشگیرانه از جرم را ندارد!

پی نوشت۲:
قاعده داریم به نام قاعده ی انطباق قوانین با زمان و مکان !
که امام خمینی صریحا آن را به رسمیت شناخته!
اعدام تعزیری ،
چیزی است که از شرع بر نیامده و صرفا ایران آن را جرم انگاری کرده!به عبارت دیگر ما آن را اعتبار کرده ایم !

پی نوشت ۳:
تنها جایی که اعدام معنا دارد،
برای قصاص است!
آن هم نه با این شرایط!...
عاکف...
۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۶

این روزها غم هایمان نهایت ندارد ....

این روزها جا دارد نه هر مسلمانی ،
که هر انسانی از این حجم غصه ؛
بمیـــ ـــــرد ......

مدت هاست به این نتیجه رسیدم که این دنیا ،

جای مُردگی است ....

"زندگی ِ این دنیایی" ،

بزرگ ترین دروغی است که به خوردم داده بودند .....



+همان لحظه ای که ما غرق در روزمرگی هایمان ،
در آرامش بودیم ،
کودکی 8 ماهه خفه شد . . .

تا همینجایش به اندازه ی یک هفت محرم 

روضه است ....

بگرییم ...

با هم بگرییم . . . 

عاکف...
۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۳۴

معتقدم انقدر باید تحملم بالا باشد که بتوانم هر مسئله ای را درونم به تنهایی حل کنم ..
حتی اگر سقف زندگی ام بر سرم ویران شده باشد ...
حتی اگر مثل همین الان مجبور باشم دائم بغض را کنار بزنم ....

اگر روزی باشد که برخورد باران به شیشه ی ماشین انقدر حواسم را پرت کند که یادم برود باید حواسم را جمع چیز دیگری جز باران کنم .....

اصلا همین روزهای بارانی دانشگاه که با دیدنش،
فقط آرزو میکنم کاش در این هوای جنگلی کنارم بودی .....

در این ایده آلم خیلی موفق بودم اما گاهی همه چیز از دستم در میرود ....
گاهی "مجبور" میشوم ..
امروز از همین جبر ها بود . . .
فروریختن کنار کسی که نباید !
اشک که پایین می آید ،
انگار آدمی زمین می نشیند ... زانو می زند .....

همه ی هستی اش را کف دستش میگیرد ....

و تازه آدم اینجا "خودش" میشود .....


پیش چشم همه از خویش یلی ساخته ام ....

پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام .....
پیش چشمان تو اما .....

عاکف...
۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۱۹

مدتی قبل سر اثبات این مسئله که ما برای پول آب و برق ندادن،انقلاب نکردیم یک ساعت وقت گذاشتم!!!

موضوعی ساده که هیچ وقت فکر نمیکردم بتواند تحت عنوان شبهه ذهن کسی را به سمت خودش جلب کند !!

اما فهمیدم که هستند چنین کسانی ... اتفاقا از قشر تحصیل کرده هم هستند ....

کمی که گذشت،
دوباره بحثی در گرفت در همین گروه های تلگرامی و اتفاقات جالبی بین بچه ها نیفتاد ...
این بار من از گود دعوا و بحث خارج بودم اما دورادور مطلعم میکردند ...
تا این که یک بار فرصتی دست داد جهت ضایع کردن!!!
دل پری از همان یک نفر داشتم ...
خصومت وحشتناکی در ذهنم نسبت بهش نقش بسته بود!
از ابراز عقیده های بی پایه و بی سوادانه متنفرم !
و وقتی ۲۴ ساعته از این مطالب را با من به اشتراک میگذارد ،
نه وقت و حوصله ی دائم بحث کردن را دارم و نه تحمل دیدن این همه جهالت جمع شده را در یک آدم !!

لذا فرصت را غنیمت شماردیم و با جمعی همدست شدیم جهت سر جا نشاندن همین یک فرد !!
سناریویی چیدیم و نقشی بازی کردیم تا به مقصود برسیم!!

خودم خوب میدانم که مواقعی که بخواهم چقدر میتوانم شرور باشم!!وقتی با ۵ نفر مثل خودم هم جمع میشوم که فبها ...!!

تمام طول مدت که داشتیم این سناریو را طراحی و اجرا میکردیم
کلمه ی "جدال احسن" وجدانم را لحظه ای آزاد نمیگذاشت !!!
و شیرینی حاصل از آن پیروزی را زهر کرد!!
اما هر طور حساب کتاب میکردم به یک آدم ساده ی جاهل که مغزش دیگر گنجایش ندارد،نمیتوان با جدال احسن حرفی را فهماند !!!

پس دست به جدال نامردی زدم تا جلوی چشم همه، عقایدش را فرو بریزم‌...
خودمانیم...در جواب نامردی هایش،با نامردی، نامردی کردم!!!


نمیگویم از کسی یاد گرفتم...نه...همه ی آدم ها در ذات خود بلدند از این کار ها ....
اما من انقدر در دانشکده ی خودم به چشمم دیدم از این جدال های نامردی ،
که تصمیم به انجامش گرفتم!
دلم را یک دله کردم که با هر کس ،
مثل خودش !

اما استادم آیه ی قرآن را برایم خوانده بود ...
یادم داده بود که نباید از جهالت حتی کافر به ضررش استفاده کرد ....
نفس ...
امان از نفس ....
نفسی که بعضی وقت ها برای گردن کشیدن ،
دست به هر کاری می زند ....

+جدال نامردی،
یعنی مغالطه....یعنی سرکوب...
یعنی برچسب زدن...یعنی لحن افتضاح و تحقیر...
یک کلام:
یعنی پروپاگاندا!
چیزی نظیر جناب روحانی مقابل منتقدین خود !!


حاشیه:
اضطراب‌ مردمی را که حتی یک بار از روی متن برجام نخوانده اند نمیفهمم :)

عاکف...
۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۵۳
بی حوصله تر از آن بودم که بخواهم دعایی بخوانم ...
توفیق اجباری شده بود که جمکران باشم !
در سکوت مطلق نشستم گوشه ای ...
چشمم،
توجهش به چشم های خانمی جلب شد ...
دختری حدودا سه ساله بغلش نشسته بود و مشخص بود که دچار سندروم دان است ...

دستش را دور دخترش حلقه کرده بود ...
سرش را به سر او تکیه داده بود و اشک میریخت ...
شمار اشک هایش از دستم در رفته بود ...
بی وقفه گریه می کرد ....
دخترش را نگاه کردم ...
بی خبر از اشک های مادرش به اطرافش نگاه می کرد
..
قطعا نمی دانست که مادرش چقدر برای آینده ی او مستاصل است ...

ناگهان برگشت سمت صورت مادرش ...
اشک های مادرش را دید ...
بغض کرد و شروع کرد به گریه با مادرش!!
اشک مادرش را با دستش پاک میکرد ...
گفت و گو هایشان را تقریبا میتوانستم لب خوانی کنم ..

مادرش سریع خودش را جمع و جور کرد و شروع کرد به آرام کردن دخترش ...

آن خانم انگار که جلوی چشم های من،
نمایشنامه ی عشق می نوشت ...‌

یک ساعتی مشغولشان بودم ..
تا قبل آن تنها چیزی که میخواستم آرامش لحظه ای بود ...
آن ها را که دیدم،
دلم خواست دعا بخوانم ...
دعا برای آرامش بلند مدت آن مادر و هر مادری که در بند عشق فرزندش اسیر است ...
هر مادری که با فرزندش ذره ذره آب می شود ...


قطعا خدا من را تا آن جا کشیده بود که این صحنه را ببینم ...
و من خودم بهتر از همه میدانم که چرا ...!
عاکف...
۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۷:۵۲
تو را نشد ‌‌‌‌....
میروم که خویش را فراموش کنم . . .


جای خالی ات ؛
درد میکند . . .
عاکف...
۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۱۷

زن ،
یک‌ اثر هنری است ....
زن‌ ،
فقط شرایطش با مرد فرق دارد ...
فقط شرایطش ....
و نه مزیت هایش ....
زن را نیمه انسان ندانید ....

مانده تا جامعه ی ما این ها را "بفهمد" ...

دامن زن وصل به معراج است ...
ستون کربلا یک‌ زن بود ......
همه ی عشق حسین مادرش بود ....
تکیه گاه علی ،همسرش بود ....

و البته خیلی از امپراطوران ما ،
زیر نظر همسر و مادرشان مملکت‌ را به باد دادند !

پس‌ زنی که مقابلتان نشسته ،
بخشی از تاریخ را نوشته ....
کنارش نزنید ....!
تاریخ شما را مینویسد ...
آیندگان را به قضاوت خواهد نشاند ....

عاکف...
۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۱۶

در پرونده های دشوار ،
کار خیلی پیچیده خواهد شد ...

پسر آمریکایی تا فهمید پدربزرگش اموالش را برای او وصیت کرده اقدام به قتل او کرد تا زودتر به ارث دست پیدا کند ! پرونده شعب بدوی و تجدید نظر را پشت سر میگذارد و تا دیوان عالی کشور بالا می آید !
اختلافی اساسی میان قضات شکل میگیرد !
رویکرد اول قضات :
جوان قاتل است و محکوم به حبس ابد !
همچنین با مرگ پدربزرگش صاحب ارث است و وصیت نامه معتبر و قانونی تلقی خواهد شد !!

رویکرد دوم :
یک جای تصویر ناقص است ... !
این که جوان قاتل است و محکوم به حبس صحیح ...
اما فرد ، نباید از خطای خود نفع ببرد !!
نمیتوانیم انتفاع از جرم را در نظام حقوقی بپذیریم !!
لذا جوان ،
محکوم به حبس و محروم از ارث خواهد شد !!!"

داستان را دیدی چقدر قشنگ تمام شد ... ؟؟
راسخ را دوست دارم ... با تمام اختلاف عقاید وحشتناکمان ،
یک جمله اش به اندازه ی 5 ترم حقوق خواندن من بار معنایی دارد !!!

ساعتی از کلاس گذشته بود ... ماده ی 638 قانون جزا را باز کرده بود و به تحلیل فلسفی گذاشته بود !
دستش را روی میز محکم می کوبید ! صدایش می لرزید !
حرکاتش انگار که غلامی جان خودم باشد اما محتوای حرفش نقطه ی مقابل اوست .... !
داشت داد می زد !
تمام حرف هایش را ، حرف های گاها بی انصافش را ،
به پای حرف های عمیقش می بخشم ...
به پای تمام درد مندی هایش ... به پای بی تفاوت نبودنش به جامعه ....
حتی مغالطه کاری های ناجوانمردانه اش را ...
این که هر حرفی را که نباید می زند ،
هر چیزی را با هر چیز بی ربطی مقایسه می کند ،
تا راهکار خودش را در مغز یک دانشجوی دو دل بخوراند و او را یک دله کند به سمت راهکار خودش !!

یقینا من ِ دانشجو ،
وقتی ذهنم را برای حرف های ذهن سوز او خرج میکنم ،
وقتی از حرف هایش دست و دلم گاهی می لرزد ،
گردنش حق دارم ....!
اما بی شک خواهم بخشید نواقص او را ...
خلاهایش را ،
یک جمله ی پر محتوایش در هر جلسه پر خواهد کرد .... !!!


+من این را درست در روز دوشنبه،
زمانی که برف ، به سرعت به شیشه های دانشکده میخورد و ما مجبور به نشستن سر کلاس او بودیم نوشتم !
درست زمانی که احساس کردم ذهنم،دیگر گنجایش آن همه بی انصافی یک استاد را ندارد !
استادی که پدر فلسفه ی حقوق میدانندش اما به ناپدری بیشتر شبیه است .... !
حرف هایش،سراسر تهمت است ... تهمت به پیامبر گرفته تا حکومت ما و حتی من و پدر من !!!!!
استادی که بی محابا در چشم امثال من اشک می نشاند و این را آزادگی میخواند ....!!!!

احساس کردم اگر این را ننویسم ،
اگر به خودم امید ندهم ،
قلبم منفجر خواهد شد !!!
نه که دروغ نوشته باشم...اما یقینا اغراق کردم .... !


حاشیه :
قال رفیقی : استاد نباید سیب زمینی باشد ! دکتر راسخ ِ ضد دین ِ ضد نظام ِ ضد انقلاب ِ مغالطه کار ِ باسواد ِ دردمند ؛
یک تار مویش می ارزد به استاد انقلابی سیب زمینی !!!! :)
ما با او خواهیم جنگید ... خواهیم بحث کرد ... او تغییر موضع نخواهد داد ! ما هم ! :) او از ما چیزی یاد نمیگیرد اما ما چرا ! :)
و ما علم را میجوییم ولو در چین باشد... چه رسد به این که در دستان دکتر راسخ خودمان ! :)


از راسخ بیشتر خواهم گفت !

عاکف...
۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۱۱