معضلات ورودی ها :|
دارم به تفاوت های ِ یک هویی ِ سیستم آموزشی دانشگاه با دوران مدرسه فکر میکنم!!
درست مثل این میماند که بخواهی پایت را از توی آب جوش درآوری و داخل استخر آب یخ بگذاری!!!!
یک حالتی مثل سکته !!!!!!
حال عجیبی که دیروز به من دست داد،خیلی ذهنم را مشغول این مسئله کرد !!!!
دوران مدرسه،نمره گرفتن چه راحت بود!!!با ۵ درصد زحمت
میشد ۱۰۰ درصد نمره گرفت!!!
امتحانات ترم کاملا آب بندی شده و مسخره بود!!!و جالب این که برای هر امتحان هم کلی وقت میگذاشتند که من تازه عصر روز آخر یاد امتحان می افتادم ... !بی هیچ
استرسی!!
اما دیروز
من دو تا امتحان داشتم!
سنگین ترین امتحانم را پریروز دادم!
که عین سه ساعتش سرم از برگه بالا نیامد!!!درست مثل کنکور!!
یک امتحان هم امروز!!
یعنی وقت نفس کشیدن هم این وسط نداشتم!!
دو تا امتحان دیروز را با هر بدبختی بود همان دیروز خواندم و تمام شد !!
اما وقتی تازه ساعت ۸ شب شروع کردم به خواندن امتحان بعدی.....
سردردم شده بود چشم درد!!مباحثش عمیقا سنگین !!علی الخصوص با غیبت های من!!من انقدری که این سه روز درس خوانده بودم؛برای کنکورم نخوانده بودم!!!!!
بدنم اصلا عادت نداشت!تا دیشب با من راه آمد اما تا آمدم امتحان امروز را بخوانم، بُرید !!
چشمم میدید اما مغزم یک کلمه نمی فهمید !!!!
قفل ِ مغز،حس مزخرفی ست که تا به حال تجربه اش نکرده بودم!!
باورم نمیشد که دارم برای درس گریه میکنم!!!!
اصلا دست خودم نبود!!حس ِ بی اختیاری مطلق،تمام وجودم را پُر کرده بود!
وقتی میگفتند فلانی از درس خوندن بُریده،من فکر میکردم این ها همش بهانه است برای درس نخواندن!
اما با فاجعه ی دیشب....!
خودم حس ِ حالت تهوع به کتاب را کاملا لمس کردم!!!
حس این که برای یک امتحان ناقابل،امید به زندگی را از دست بدهی!!!!و خودت هم نفهمی چرا اینطور دیوانه شدی!!!!
انگار که بختک با پنجه روی سینه ات افتاده باشد و به تو فرصت فکر کردن هم ندهد!!!
شب فقط دو ساعت خوابیدم!از ساعت دو تا خود جلسه ی امتحان روی کتاب و جزوه افتاده بودم!!!فقط دلم می خواست تمام شود و بیایم هر چه کم خوابی بود جبران کنم!!
و یادم رفته بود ،استاد
"معلم" نیست که دل سوزی کند و با خودش بگوید الان آخر ترم است و سوال راحت بدهد!!!
گویا برای اساتید ،کلاس دارد تعداد افتادگانشان بالا باشد و هر چه سخت تر ؛ بهتر!!!!
کم کاری قطعا از من بوده که طی ترم،به فکر آخر ترم نبودم!!!اما من هنوز توی خیالاتم،فکر می کردم با امتحانات آخر ترم مدرسه مواجهم!!که اگر بیست و پنج صدمش یادم برود،استرس به بدنم غالب شود و دست هایم یخ کند!!!!
اما دانشگاه سوالاتش نه بارم بندی دارد و نه حساب و کتاب!!!و نه حتی برای چک کردن جواب ها می شود به کتاب و جزوه رجوع کرد !!!!!! کلید سوال را فقط در ذهن استاد گرامی می توان پیدا کرد و طرز تفکرش!!اگر نه هیچ معیاری را نمی توان متوجه بود!!!
حالا کاملا برعکس مدرسه شده ام!!!برگه هایی که ۳ تا سوال بیشتر ندارند؛تمام تن و بدنم را می لرزانند!!چرا که برای جبرانش،تو باید بنویسی.....!!!!هرررر چه را که یاد داده در همان سه سوال چپانده و تو باید همه را یکجوری به هم ربط دهی و بگردی دنبال ماده ها و به قول خودشان "ارجاع دهی به مستندات قانونی" !!!!
حال اگر لطف کرده باشند و مسئله نداده باشند .... که بحث مسئله جداست :|
فکر می کردم مسئله هایشان مثل ریاضی دو خط است!!!
وقتی واقعنی اختلاف شوروی و ژاپن را بر سر جزایر کوریل ؛ بالغ بر سه صفحه تایپ ریز با تمام معاهداتشان جلویم گذاشتند،حس کردم به آب قند نیاز دارم !!!!
خب واقعا این چه وضعی ست....؟؟ :/
از قبل آدم را با خبر کنید آدم سر جلسه سکته نکند :|
و آیا بهتر نیست شروع این سیستم و عادت دادن ِ دانش طلبان ِ بیچاره؛از دوران مدرسه باشد .... ؟؟؟؟
+با تمام این ها،یک تار موی دانشگاه را با مدرسه عوض نمیکنم!!و از این که دوران جوانی ام دارد توی این دانشگاه سپری می شود احساس خوشبختی میکنم.....و این احساس را با ه ی چ چیز دیگری عوض نمیکنم ....!