درد من بود آن دمی کز تو جدایم کردند...
يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۵۵ ب.ظ
از مرز رد شدیم ...
هیچ وقت انقدر با خانه ی خودم احساس غریبی نکرده بودم ...
حتی پشت گیت ها
نفس های عمیق میکشیدم عراق را ...
تهران برایم
از همیشه دلگیر تر است ....
من در ایران،از همیشه تنهاترم . . .
توی همین فکر ها بودم و در عالم خودم اشک می ریختم که دکور ورودی ایران ،
اشک هایم را ده برابر کرد ...
تو ضامن منی امام رئوف ....
باید برگردم کنارت ...
باید با "تو" حرف بزنم ....
.
.
انگار که سر در ایران ایستاده باشی ...
لبخند روی لبت باشد ..
و "زیارت قبول" گویان به من میفهمانی که هنوز آنقدری که فکر میکنم تنها نشدم....
۹۶/۰۸/۲۱