حسم این است شدی خیره به احوال دلم...من دلم تنگ ترین است خودت میدانی....
سه شنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۱۵ ق.ظ
طاهره، پاک ترینِ قلب ها را دارد...
درست وقتی داشتم فکر میکردم که امسال اربعین، نزدیک امتحاناتم است و من نخواهم رفت، پیام داد که
"خوابتو دیدم...بهم گفتی داری با مادرت میری کربلا..."
چقدر این خواب به چشمم دور آمد...آنقدر دور که برداشت دیگری کردم حتی...
اما حالا،
4 بلیط در دست دارم....که علاوه بر همسر و خواهرم، اسم خودم و مادرم روی آن نوشته شده....
همان روزهایی که من یقین به نیامدن داشتم، تو مژده آمدنم را به رفیقم دادی ...
کآش که من لیاقت این حجم از محبتت را داشته باشم . . . .
تو میدانی که شانه هایم از همیشه سنگین تر است... و خسته تر......و خسته تر.....
+
آره طاهره....دارم با مادرم میرم کربلا .......
۰۴/۰۵/۰۸