ای شه دین!حضرت شیر خدا !آمده ام تا بروم کربلا ...
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۴۰ ب.ظ
فقط همین قدر می گویم که
دیشب تا صبح ،
من بودم ...
باران بود ...
مآه بود ...
ایوان طلا بود ...
گنبد سرآسر عشق ِ پدر بود ....
رو به روی ضریح
نوای "حیدر حیدر" دمی قطع نمیشد ...
و درست در همین لحظه ،
من "معجزه" را با "چشم خودم" دیدم ....
من "ید الله" را دیدم ...
"عین الله" را دیدم ...
اُذن الله" را دیدم" ...
انگار که دروازه ی نجف تازه برای دلم باز شد ....
انگار که دست پدر روی قلبم نشست ...
و قطعا چیزی جز آرامش سرریز نشد ....
خودم نمیدیدم،باور نمیکردم ....
نمی گویم ؛؛
باور نمیکنید . . .
.
اشهد انک تشهد مقامی ...
تسمع کلامی ...
ترد سلامی ...
.
+۱۴۰۰ عمود تا
ح س ی ن ...
۹۶/۰۸/۱۴