اَنْتَ الْجَوادُ وَ اَنَا الْبَخیلُ ! وَ هَلْ یَرْحَمُ الْبَخیلَ اِلا الْجَوادُ . . . ؟!
"باب الجواد" را دور می دیدم !!!!
چه برسد به حرم الجواد !!!
وقتی از
باب المراد
وارد می شوی . . .
از پدر و پدربزرگ اذن دخول می گیری .... !
و دائم هی به خودت تشر می زنی که زیارت
"دو باب الحوائج"
همزمان چیز کمی نیست .... !
کاظمین ،
پر بود از پنجره فولاد .... !
هر طرف حرم یک پنجره بود !
و انقدر خلوت که دم صبح فقط 5 نفر کنار ضریح بودیم ..... !!!
و شاید پرندگان ،
زائرانی دائم بودند در حرم .... !
که به راحتی می آمدند و زیر قبه می چرخیدند .... !
حضور
امام رئوف در کنار پدر و پسرش ،
به راحتی حس می شود .... !
کاظمین از هر جایی در عراق غربتش بیشتر است!!!
خیابان منتهی به حرم را که نگاه می کردم ؛
قلبم تــــــیر می کشید .....
این که چرا ..... !
بمآند . . .
نگفتنش خیلی بهتر است .... !
امآن از "بعضی" شیعه ها .... !
یه سری هم به ما بزن