گاهی احساس ِ
"طـــــِرِمّاح" بودن"
بهم دست می دهد!!
طــِرِمّاح ،
برادر حجر بن عدی....
از تابعین بود!
(رسول خدا را درک نکرده اما صحابه را دیده بود!)
از شیعیان و یاران امیر المومنین علیه السلام و در جنگ ها حاضر یود!
قهرمان ِ نامه های امام علی بود و نامه های امام را اکثرا او می رساند!
.
تا هنگامه ی کـــــربلا...
از کوفه مخفیانه خارج شد تا به آقا بپیوندد!
در یکی از منزلگاه ها به امام پیوست!
دقیقا همان زمانی که حر ،
راه را بر حضرت بسته بود!
با محبتی که در دل داشت ،
امام را از رفتن به کوفه منع کرد ؛
از نابرابری دو سپاه گفت.از قبیله ی خودش که 20 هزار مرد جنگی
آماده بودند تا پای جان همراه امام بمانند!بعد هم خواست امام را به کوه های اطراف ببرد تا در امان باشد!
اما....
طــِرِمّاح ،
امام را در ادامه ی مسیر خود مصمم یافت!
بزرگترین اشتباه عمرش را اینجا مرتکب شد!
خواست برود و برای خانواده اش آذوقه مهیا کند و برگردد....!
ســــایه ی تردیدبر دلش بود که بروم....نروم.....!
سرانجام دل یکی کرد و
"رفتن" برگزید!
البته رفت که برگردد....!
دست آخر برگشت....!
نه خبری از امام بود و نه قافله ی امام....
تنها سماعه بن بدر را دید که خبری دیگر داشت....!
خبر از ...
از ســـر هایی که دیگر بالای نیـــــــزه بود....
طــِرِمّاح؛
جا ماند از امـــام ِ زمانش !با اولویت دادن به خانواده اش و ترجیح آنان بر امامش
جاماند....!
و هیچ چیز جز اشک برایش نماند . . .
.
.
از سرگذشت طــِرِمّاح ؛
خیلی می ترسم....!
و من در شرایطی هستم که حتی یک دهم کارهای او را
که در محضر امیر المومنین انجام داده بود ،
نکردم.....!
می ترسم امام ِ زمانم که رسید ؛
به قصد آذوقه بروم و
"دیـــــــــر" برگردم ....
می ترسم
جـــــــا بمانم . . .
می ترسم هم "حــــر" ها بروند
هم "حــبـــیــــب" ها ....
و یکبار دگر در تاریخ ،
طــِرِمّاح ،
جـــــا بماند . . .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة....
منشا هر لغزشی ؛
دنــــیا طلبی ست ....