وز پی ِ دیدن او دادن ِ جان،کار من است ...
جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۴ ب.ظ
دوریم اما ...
هنوز میتوانم دل تنگت شوم ...
دورم اما
هنوز به خودم اجازه میدهم اسمت که می آید ، زیر و رو شوم ....
دوریم ....
اما هنوز طعم ِ شیرین ِ با تو بودن را فراموش نکرده ام ....
دوریم ... اما
هنوز برایت اشک میریزم . . .
دوریم اما ....
با خودم فکر میکنم که اگر دوباره برگشتم
چه بگویم .... ؟؟؟
دوریم ....
اما هنوز مقتل را باز میکنم ....
دوریم ...
اما هنوز روضه گوش میکنم .....
دوریم ...
اما هنوز برایت مینویسم .....
دوریم .... اما ...
هنوز دوستت دارم ....
عاشقانه .....
دوریم ... اما ...
چه بگویم ...؟؟؟
که هر دردی دارم از این دوری میکشم .....
بر میگردم یکروز ...
برای همیشه ...
پایان میدهم به نفس های حشو خودم...
خانه ام را کنارت بنا میکنم ...
پنجره اش را به سمت تو باز میکنم ....
هر کسی را در این دنیا کنار میگذارم . . .
مسیر روزانه ام را تا تو می کِشم . . .
بر میگردم یکروزی ....
دست ِ خالی برمیگردم ...
تا تمام دست هایم را
"تو"
پُر کنی . . .
جمعه و این همه دلگیری ... ؟؟؟؟
اگر کربلا بودم
جمعه هم روزی بود به شیرینی ِ ۵ شنبه ها...!!!
این همه نوشتن میخواست .... ؟؟؟؟
دلم تنگ شده ح س ی ن ....
ت ن گ . . . .
شد یک سآل . . . .
اعوذ بالله من الدلتنگی ....من الاین یک سال !!!!!!!!
انگار که همین دیروز بود . . .
که در ورودی شهر
دست هایم را به شیشه چسبانده بودم و به زهرا گلدسته هایت را نشان میدادم . . .
انگار خوشبختی همین دیروز بود . . .
و این قانون ِ تلخ ِ دنیاست ....
روز های خوب،
زود تمام میشوند و تو میمانی با زجرِ روز های تلخ ِ طولانی . . . .
هنوز میتوانم دل تنگت شوم ...
دورم اما
هنوز به خودم اجازه میدهم اسمت که می آید ، زیر و رو شوم ....
دوریم ....
اما هنوز طعم ِ شیرین ِ با تو بودن را فراموش نکرده ام ....
دوریم ... اما
هنوز برایت اشک میریزم . . .
دوریم اما ....
با خودم فکر میکنم که اگر دوباره برگشتم
چه بگویم .... ؟؟؟
دوریم ....
اما هنوز مقتل را باز میکنم ....
دوریم ...
اما هنوز روضه گوش میکنم .....
دوریم ...
اما هنوز برایت مینویسم .....
دوریم .... اما ...
هنوز دوستت دارم ....
عاشقانه .....
دوریم ... اما ...
چه بگویم ...؟؟؟
که هر دردی دارم از این دوری میکشم .....
بر میگردم یکروز ...
برای همیشه ...
پایان میدهم به نفس های حشو خودم...
خانه ام را کنارت بنا میکنم ...
پنجره اش را به سمت تو باز میکنم ....
هر کسی را در این دنیا کنار میگذارم . . .
مسیر روزانه ام را تا تو می کِشم . . .
بر میگردم یکروزی ....
دست ِ خالی برمیگردم ...
تا تمام دست هایم را
"تو"
پُر کنی . . .
جمعه و این همه دلگیری ... ؟؟؟؟
اگر کربلا بودم
جمعه هم روزی بود به شیرینی ِ ۵ شنبه ها...!!!
این همه نوشتن میخواست .... ؟؟؟؟
دلم تنگ شده ح س ی ن ....
ت ن گ . . . .
شد یک سآل . . . .
اعوذ بالله من الدلتنگی ....من الاین یک سال !!!!!!!!
انگار که همین دیروز بود . . .
که در ورودی شهر
دست هایم را به شیشه چسبانده بودم و به زهرا گلدسته هایت را نشان میدادم . . .
انگار خوشبختی همین دیروز بود . . .
و این قانون ِ تلخ ِ دنیاست ....
روز های خوب،
زود تمام میشوند و تو میمانی با زجرِ روز های تلخ ِ طولانی . . . .
۹۶/۰۵/۲۰