آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

مرا معلم ِ ع ش ق ِ تو شـــاعری آموخت ......

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ب.ظ

با دلی پر از استرس 

وارد کلاس می شوم !

دلم می خواهد دعای همیشگی ِ شروع ِ کلاس های دکتر جانم را بخوانم ،

اما مغزم از استرس قفل کرده !

پس برای دقایقی پشتم را به کلاس می کنم و با حرف های قبل تر دکتر خودم را آرام می کنم !

"شما خودت استادی....." !

حالا دستم حرکت می کند تا پای تخته بنویسد :

"بسم رب الحسین علیه السلام" ..... !!!

.

.

اجازه می دهم حسابی سراپایم را برانداز کنند !

از طرز ِ بستن ِ روسری تا کفش هایم !

بالاخره خودم هم هنوز پای میز ها شاگردی می کنم !

این دنیا برایم خیلی ملموس است !

من نگاه ....

آن ها نگاه ......

سخت است بخواهی کتاب هایی را که حتی آن ها را تا به حال ورق نزدی 

به دو پایه 

با پایه هایی ضعیف 

تدریس کنی .....

.

قرارمان با مروه این شد که من خودم را رسما

"عاکف"

معرفی کنم !

تا میگویم "عاکف" ؛

همه با هم می گویند "چی؟؟؟؟" !

خودم هم اولین باری که شنیدم 

یک "چی" گفتم!!!!!

پس

معنی ِ اسمم را برایشان تشریح می کنم و ریشه شناسی می کنم !!!!!

شماره ام را اول کتاب هایشان نوشتند و زیرش :


"خانوم عاکف" !!!!!!!!!

.

حین درس دادن ،

فهمیدم که طرز ِ درس دادنم و حرکاتم سر کلاس را ،

از دکتر جان به ارث بردم !!!!

کسی که کلاس هایش را همیشه با همه ی کلاس ها مقایسه می کنم و برای من 

یک الگوست !

هر چند که من تا او فرســــــخ هـــآ فاصله دارم !

اما.....

من هم مثل او دائم لای نیمکت ها می چرخم !

لحظه ای نمینشینم!

اصلا خودم هم از همان اوایل از معلم های ساکن خوشم نمی آمد !!!!!!!!!!!!

حتی حین راه رفتن در کلاس ،

دست هایم هم مثل او یا در جیبم است یا پشتم پنهان شده !!!!!!!!!!!!

گاهی متلک می اندازم و سریع رد می شوم ......!

.

.

چشم های معصوم این بچه ها

مرا غرق خودش کرده بود ..... !

به خصوص فاطمه ..... !

دختری معصوم و زیبا ،

که من ناخودآگاه توجهم به او بیشتر از بقیه می شد !!!!!!!!!!!

تا این که ...... !

حرف صبریه ، حسابی مرا شوکه کرد !

_خانوم ما مال افغانستانیم !!!ولی اینجا به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم !

فکر کردم دارند دستم می اندازند !

اخم هایم در هم رفت که قسم ِ فاطمه

یقینم داد !!!

چهره هایشان به

"هیـــــــــــــــــــچ وجه"

به افغانستانی ها نمی خورد!!!!

حرف ِ بعدی ،

مغزم را سکته داد !!!

_خانوم ما شیعه نیستیم !

سنی ایم !

این بار واقعا قیافه ام در هم رفت !!!!!!!!!!!!!!!!مروه این را به من نگفته بود !!!!!

و من از زبان خودشان فهمیدم که دارم به بچه های افغانی ِ سنی درس می دهم !!!!!!!!!!!

من .... !

تعصبی را که روی شیعه بودنم دارم روی مسلمان بودنم ندارم !

و وقتی صبریه گفت که" امام علی خلیفه ی چهارمه "

صدایم بالا رفت !

اما با حرف ِ فاطمه دوباره آروم شدم !

_خانوم مهم اینه که هممون مسلمونیم !

زنگ که خورد التماس می کردند که از کلاس خارج نشویم و من ادامه دهم !

اما ادامه ی بحث ِ شیعه با بچه های سنی جایز نبود ..... !


پس دعوتشان را برای یک وسطی می پذیرم و به حیاط می رویم .... !!!

.

.

وقتی آقای حسینی بدون در زدن در کلاس مرا باز می کند و

بچه ها را به خاطر شهریه بازخواست می کند ،

چه می توانم بگویم ؟؟؟

وقتی همه ی بچه ها سرهایشان را از خجالت پایین می اندازند و من مجبورم به آقای حسینی بفهمانم

که کلاس من

حریم دارد !

پس به گفتن ِ

"لطفا در را ببندید" اکتفا می کنم تا بعدا شکایتم را به گوش خودش خصوصی برسانم !

متاسفم !

که برای گرفتن ِ 40 هزار تومان پول ،

بچه ها را پیش ِ معلم جدیدشان

له می کنند ..... !

و راستش .... !

آن لحظه من از همه بیشتر خجالت کشیدم !!!

حرف هایشان دائم مرا در تنگنا قرار می داد !!!!

_خانوم چه مداد نوکی خوشگلی !

_خانوم چه جامدادی مجهزی !

_خانوم شما خیلی خوشگلید !

_خانوم بوی عطرتون عالیه!

_خانوم خیلی خوب درس میدید !

_خانوم شمارتونو از پای تخته پاک کنید تا فقط ما داشته باشیم !شما فقط معلم مایید!

_خانوم ما زبانمون خیییلی ضعیفه!میشه سوالا رو راحت بدین؟؟

_خانوم؟میشه روز امتحان خودتونم بیاید ؟؟؟؟

_خانوم ...... خانوم ..... خانوم ...... !

زنگ دوم دیگر نه ملیتشان برای من مهم بود و نه مذهب !

وقتی انقدر پاک و ساده اند ؛

وقتی انقدر معصومانه از بدحجابی های ایران به من شکایت می کنند ..... !

من همین را در روح بچه ها میخواهم و لاغیر ...... !

.

.

تجربه ی جالبی بود ؛

اولین تدریس ِ رسمی من !

وقتی من ِ کم حوصله

مبحث ِ ساده ی افعال to be  را که برای دو سال قبلشان است ؛

4 بار به 4 شکل مختلف توضیح دادم و نوشتم ،

تا بچه ها بفهمند ،

باورم نمی شد !

انقدر استرس داشتند که چشم هایشان می لرزید وقتی تخته را نگاه می کردند !!!!

و دائم به دانسته های من ابراز تعجب می کردند !!!!!!

سرم داشت منفجر می شد اما یک بند حرف زدم و ترجمه کردم !!!

سه زنگ یک بند حرف زدم!!!!

کلمه به کلمه....خط به خط ..... !

اتقان در کار را از همین اول کار به خودم فهماندم !

کاری که قرار بود لا به لایش ،

ریز ریز من نام ِ  "ح س ی ن " را به سنی ها

تزریق کنم ...... !

لای زبان ِ فارسی و انگلیسیِ آن ها

باید جایی برای کلمه ی عربی ِ "ح س ی ن "

باشد ..... !

پس آخر کلاس ،

وقتی فاطمه پرسید :

_خانوم شما خودتون love رو دوست دارید یا like ????

من از جواب دادن ِ این سوال ِ زیرکانه که قرار بود زیر زبان من را بکشد عاجز نشدم !

و پای تخنه گنده نوشتم :

,in like hussein

love is necessary!

like hussain

needs love !

and nothing..... !

this is the most important

lesson in my class .....!

۹۴/۱۰/۰۶
عاکف...

نظرات  (۱۷)

۰۶ دی ۹۴ ، ۲۱:۲۱ .. مَروه ..
عاکف.....

چقدر از اومدنت خوشحالم

و چقدر خوبه که وقت داری برای بچه ها...

ح س ی ن....
___
این قضیه ی شهریه واقعا دردناکه.
غرور و شخصیت بچه ها به شدت زیر سوال میره وقتی بخاطر چیزی که مقصرش اونها نیستن اینطور جلوی همکلاسی ها و مخصوصا معلمشون خورد بشن.
:((
___
صبریه 
چه شوکه ای شدی
اولین روز تدریس

موفقیتت حالم رو خوش میکنه رفیق
پاسخ:

یعنی هیچ معلمی تا حالا عرضه نداشته این موضوع رو بگه ؟؟؟؟
من به شدت انتقادمو به خود آقای حسینی خواهم گفت !
.
صبریه :)
دلم واسش تنگ شد :)

.

فعلا که انتقادات غیر مستقیمم ناخوشت کرده :)))))))))))))))))
چه زیبا
مثل خودت که زیبایی:))
پاسخ:
مرسی که ندیده اعتماد می کنی :)
۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۸ فائزة توقع
السلامُ علی الحسین ع، سیّدِ الشهداء، مولانا المظلوم
ماشاالله به تو استااااد
خوش درخشیدی
ان شاالله که همیشه در محضر آل الله روسفید باشی....
پاسخ:
مجددا
:*
:)

دکترید دیگه ....
پیام های تکراری هم باید بی جواب نماند :*
۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۸ فائزة توقع
السلامُ علی الحسین ع، سیّدِ الشهداء، مولانا المظلوم
ماشاالله به تو استااااد
خوش درخشیدی
ان شاالله که همیشه در محضر آل الله روسفید باشی....
پاسخ:
نظرتون ثبت که شده هیچ؛
سه بار ثبت شده :)
۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۹ فائزة توقع
السلامُ علی الحسین ع، سیّدِ الشهداء، مولانا المظلوم
ماشاالله به تو استااااد
خوش درخشیدی
ان شاالله که همیشه در محضر آل الله روسفید باشی....
پاسخ:
علیک سلام دکتــــــــــر جون :)

حرف ها
بین خودمان زده شد ..... !

پس اینجا فقط :)

عآشقتم اصلا :)
عاکف ...

خانوم عاکف .... اسمتو تو گوشیم تغییر دادم ! از چیزی که مدت ها صدات میکردم ؛ به عآکــف. . .

.

توفیقاتت روز افزون ...
پاسخ:
اگر دقایقی زود تر گفته بودی

این مورد رو هم به اون لیست ِ غرهای خودم اضافه می کردم و خراب می شدم رو سرت :)))

و تو دوباره لبخند می زدی و می گفتی "هرچی می خوای بگی بگو راحت باش :)"

فرزند ِ من :)))))))))))


:)
وای این عالی بود واقعا محشر بود. ❤❤❤❤
پاسخ:
موتوشکرم از رفیق ِ همیشه در صحنه ی خودم که الان دارم تو هوای خودش نفس میکشمممم :)))
۰۷ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۴ (نورالهدی) .ه
منم دقیقا معنای عاکف رو نمی دونم متاسفانه....
پاسخ:
عاکف ؛
از ریشه ی "عکف" ؛
هم معنی ِ معتکف !
=
گوشه نشین :)

گوشه نشین ِ کجا ،
بماند  ......
:)
۰۷ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۸ دلا بانو
پست زیبایی بود
ممنون مارو هم در تجربه ت شریک کردی
ان شاالله اون طور که خدا راضیه حق معلمی رو ادا کنی عزیزم
پاسخ:
ممنونم :)

انشاءالله .....
۰۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۱ نشانه گمنام
سلام عاکف جوووونم چقدر جالب بود اولین روز تدریستون واقعا برام خیلی جالب بود کار شما
 خوش به حال دانش آموزاییی که معلم پاک و مومنی چون شما دارن ان شالله موفق باشی
شما یک معلم خوووووووب هستین
خوش به سعادتت من هنوز نتونستم یه کار برا خودم جور کنم هر جا رفتم سابقه کار می خوان هر جا منظورم مدارس دخترونه
برام دعا کن عزیز
معلومه خیلی دختر پاکی هستی دارم لحظه شماری می کنم چهره ی زیباتونو ببینم
روزیتون شهادت مهربونم
یا علی التماس دعای فرج
پاسخ:
علیک سلام :)
نه بابا ! خودم گاهی حس می کنم چقدر بیچارن که باید به من بگن خانوم :/
خب اگر انقدر به من ایمان داری می تونم تدریستو قبول کنم آبجی خانوم :))))))))))))))))))))))
البته این کاری که من می کنم "کار" نیستااااا !
موسسه ی خیریه ست :)
ما نیز مشتاق دیداریم انشاءالله :)
دعا کن !امتحانام کمتر از دو هفته ی دیگه تموم میشه :)

مرسی ار دعای خوبت :)
یا حق :)
۰۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۸ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
سلام
راستشو بگم که متنارو کامل نخوندم یکم طولانی بود وقت نکردم ولی چندتا پست آخر تیتراشون خعیلی خوب بودن
:)
پاسخ:
و علیکم السلام :)
بله متنای وبلاگ من طولانیه و نمیشه یه هو خوند :)

:)
سلام
عجب روزی داشتید :)
ان شاءالله عاقبت بخیر شید خانم معلم

راستی عیدتون هم مبارک

پاسخ:
سلام
بله روز جالبی بود :)
ممنونم
عید شما هم :)
یا حق ....
عجب !

عیدتون مبارک
پاسخ:
همچنین :)
۰۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۱۷ دانشجو ،،،
دلم این اعتقاد را می خاهد...
دانش اموزهای من هم در محله ای ک همه قمه میزنند در مراسم عاشورا بزرگ شده اند...و من.....گاهی نمی دانم چ بگویم....برایتان ارزوی موفقیت دارم....
پاسخ:
ممنونم :)
۱۱ دی ۹۴ ، ۱۱:۰۷ یک دختر شیعه
وای عالی بود عاکف
^_^
عالی

پاسخ:
موتوشکرم :)
۱۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۱۸ شبیه یاس ....
عااااااالی...

موقع خوندن بعضی قسمتاش مو به تنم سیخ شد.....والبته به حالتون غبطه خوردم...موفق باشی خانوووم عاکف جان:)
پاسخ:
ممنونم :)
به حال من یا بچه ها؟؟؟؟ :)
یا حق......
۱۶ دی ۹۴ ، ۰۱:۰۶ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
انوخت این وبی که باپروآز راه انداختید با کدوم پروازه؟؟
پاسخ:
پرواز سوران
مهمه ؟؟؟؟؟؟ 
و عایا عحیبه؟؟؟؟؟؟؟؟ :/