آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

روزمرگی ...

پنجشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۴ ب.ظ

ردیف اول نشسته بودیم و غرق حرف زدن بودیم!
یه دختری از پشت صدامون زد و شروع کرد به پرسیدن سوالاتی که ربطش رو به خودم نمیفهمیدم !
آخر سر گفت مگه شما ورودی ۹۷ نیستید ؟؟؟
خندیدیم!
گفتم ما خروجی نود و هفتیم !!
ذهنم رفت به روز اول دانشگاه و گم شدنم بین طبقات دانشکده!!!
محو اون روزهای خوش شدم و به این فکر کردم که کآش ورودی ۹۷ بودم !!!
و حتی به این که دوست دارم دوباره کنکور بدم تا دوباره بشم دانشجوی کارشناسی ....!!!!
.
.
استاد اومد و شروع کرد خاطره تعریف کردن !
صدای این خاطره را از زبان ِ یک استاد ِ متون فقه ِ دانشگاهِ شهید بهشتی ِ پایتخت ِ جمهوری ِ اسلامی ِ ایران و مهد تمدن، فرهنگ و هنر می شنوید :
"رفته بودم جایی خطبه ی عقد بخونم عروس گفت مهریه ی من ۵ تا سکه است!!
داماد گفت من مهریه رو به ۱۱۴ تا ارتقا میدم‌!
من هم بلند گفتم چه احمقی هستی تو !!!"


بله :)
شما کرامت زن و اخلاق و اینارو بریز دور وقتی میشینی سر کلاس برخی اساتید !!
باید ببینی "منفعت" کجاست !
بحث حقوق زن هم اینا خوب میدونن کجا باید مطرح کنن !!!
من میگم حضور امثال این اساتید توی دانشکده ی ما،
مثال بارز نقض حقوق بشره  :)
.
.
وسط زهرا و معصومه نشسته بودم !
معصومه آروم آروم حرف می زد و زهرا تند تند پشت هم !!!
این اولین باری بود که نمیتونستم بین شنیدن حرفای جفتشون  به یک اندازه تمرکز داشته باشم و به حرفای جفتشون گوش کنم!!
این یعنی این روزها،اصلا به روال سابقم نیستم ....
و این فاجعه است .......
.
.
امروز ۵ مهره ‌..
و من هنوز ناتوانم ...
ناتوانی که به شدت هم آسیب‌پذیره .....


.
.
یه توانایی بزرگمو از دست دادم!
یک جوری که اولین چیزی که رفیقم وقتی منو دید فهمید همون بود !!!
.
.
در خونه رو باز کردم ...
خسته و کوفته وارد شدم ...
از ته خونه دوید با خنده اومد جلو !
پرید بغلم،
صورتمو گرفت بوس کرد !
احساس میکنم با همین یک بوس محمد امین،
تا آخر ماه حالم خوبه :)


دیگه همین !
:)

۹۷/۰۷/۰۵
عاکف...