آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

روح القوانین!

دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۲۲ ق.ظ

کتاب قانونم را که باز کردم ،
یک لحظه خیلی کلی به صفحه نگاه کردم ...
بدون دخالت دادن‌ ماده ها و ریز شدن روی تبصره ها!

حس اولین‌باری که یک کتاب قانون را به دست گرفتم یادم افتاد !
خیلی ترسناک بود !
قیافه ی صفحه و کلمه های گنده گنده که انگار
به قید قرعه کنار هم قرار گرفته بودند،
شبیه هر چیزی بود جز چیزی که من از پس آن بر بیایم !!
حتی لحظه ای حس کردم که راه را اشتباهی آمده ام !!
دلم خواست به آغوش ادبیات و عربی خودم بازگردم !
دیر شده بود و نباید به این خواسته ها رو میدادم که در ذهنم جا باز کنند ....!

حالا روی پله های آخرش ایستاده ام .....
آخری که در ِ پیش رویم را به سمت دریایی وسیع باز میکند ....

حالا قانون آن ابهت را برایم ندارد ...
ورق زدنش احساسی دارد شبیه یک بازی ...
بگرد و پیدا کن!
بگرد و منطبق کن!
بگرد و تعارضات قانون گذار را تو حل کن !!!

آن بیرون ،
تمامش هم سیاهی نیست...
اصلا شاید بنا باشد که سفیدی ها را
تو نقاشی کنی ....!


و اما من همچنان عآشق ..‌..



+بارون میاد ...
داره میخوره به شیشه های اتاق ....
صداش قشنگه نه ؟
:)

۹۷/۰۳/۲۱
عاکف...