آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

دلبسته به یک سنگ نبودی که بدانی چه کشیدم...

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۲۳ ب.ظ

از صبح آهنگ موبایل را پلی کرده بود و گذاشته بود کنارش و با آن بازی میکرد !!!
همزمان با خواننده کلمه ی آخر را خواند:
 "وابستگی"!!
ظهر که خوابید موبایل را برداشتم و تصمیم گرفتم هرگز دستش ندهم!!
داشتم جفای بدی در حقش میکردم!!
بچه ی سه ساله را چه به آهنگ ؟؟؟
چه به خواندن آهنگی آنچنانی و تکرار کلمه های این چنینی؟؟؟

از خواب بیدار شد ...
آمد نشست کنارم ...
خندید ...
با خنده گفت
_آجی...موبایلتو میدی؟؟

خیلی قاطع گفتم
_برای امروز بسه!
دیگه آهنگ نمیدم محمد!برات ضرر داره!

زل زد در چشم های من ...
بهت زده بغض کرد...
بغض بدی کرد !
انقدر که نمی توانست بشکاندش و گریه کند!
بغل مادرش دوید !
جوری گریه میکرد که نفسش نمی آمد ...
به سکسکه افتاده بود !!!

من از او بهت زده تر بودم !!
چیزی نگفته بودم که این واکنش‌ را نشان داد!!
رویش را از من برمیگرداند...
نگاهم نمیکرد ...
رفت توی اتاقش و در را بست ...
پشت در ایستادم...
صدای گریه اش می آمد..داشت با خودش حرف میزد ...

رفتم کنارش نشستم..
مژه های بلندش خیس‌اشک بود ...

مهم نبود که من هیچ تقصیری نداشتم!
مهم نبود که من حتی صدایم را هم بلند نکرده بودم!

مهم این بود که او ناراحت شده بود از من ...
دل کوچکش را شکانده بودم و فعلا تا آرامش کنم کاری به دلیلش نداشتم!
شاید هم آن لحظه دل نازک شده بود ...
مثل خیلی وقت های خودم که ناراحت شدنم قابل پیش بینی نیست !

ازش خواهش کردم با من قهر نباشد !
سرش را روی شانه ام گذاشت ...
لباسم از اشک هایش خیس شد ...

ازش عذر خواهی کردم ..
سریع قبول کرد!
از قبول کردنش آرام گرفتم اما جای ناراحت شدنش گوشه ی قلبم هنوز درد میکند ...


میبینی اگر کسی را دوست داشته باشی چطور به پایش می افتی تا از تو رو برنگرداند؟؟حتی اگر تقصیر تو نباشد ...
ناراحتی کسی که دوستش داری،
خودش نوعی انتقام است ‌...
آدم ها وقت ناراحت کردن یکدیگر،
آیینه ی به تمام معنایی از اندازه ی دوست داشتنشان میشوند ....
اصلا گاهی باید ناراحت شد ...
و از این ناراحتی نتیجه گرفت که مدت هاست جای اشتباهی ایستاده ای...

۹۷/۰۱/۲۳
عاکف...