آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

خدایا ممنونتم به من "حسین" دادی...

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۶ ب.ظ

این روزها و شب‌ها حال و هوای قلم، جور دیگری می‌شود!

خود می‌رود و کنار دفتر، یک کربلا می‌نویسد، یک حسین، یک زینب، جشن تولد نقاشی می‌کند آن‌وقت تو؛

می‌مانی چگونه با این‌ها جمله بسازی...!

جملاتی که دیگر قلم بدون اختیار تو آن‌ها را می‌نویسد.....
حالا کاغذ نمادی از "فرات" می‌شود و باران ِ چشم‌هایت، فرات را سرشار می‌کند...

امشب درهای آسمان باز است و فرشتگان گهواره‌اش را از یکدیگر می‌ربایند...

صدای خنده‌ ی آسمان، گوش زمین را کر می‌کند؛

عرش آذین بسته می‌شود و خدا مهمانی میلاد حسین علیه‌السلام‌ را خودش میزبانی می‌کند!

اهل کساء پیامبرصلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم کامل شده‌اند!

حالا دیگر مجوز نزول تطهیر هم صادر می‌شود،

کون و مکان بی‌قرار قرار دل فاطمه سلام‌الله‌علیها هستند...
علی و زهرا (ع) شادتر از هر‌لحظه‌ دیگری هستند و آماده‌اند که گدایان را مرحمتی دهند!


امشب حسن‌ (ع) برای برادر تازه واردش از جــــــــــآن مایه می‌گذارد....


قلم هرچه جلوتر می‌رود انگار بیشتر بغض گلویش را می‌فشارد و بغضش می‌شکند در میان این‌همه جمله‌ تبریک و شادباش ....

حسین (ع) و تو چه میدانی حسین (ع) کیست؟....


غم با حسین (ع) عجین است و نمی‌شود اسم ح س ی ن (ع) را کنار کربلا ننوشت!!
ابراهیم و نوح و آدم (ع) هم اعتراف کرده‌اند؛ نام حسین (ع) می‌شکند و می‌گریاند و همین نـــــــــــــآم، خودش روضه می‌خواند....


کاغذ در خـــــ ــــــــــــــــون می‌شود و ناگهان قلم در خون خود غرق می‌شود و حالا پای "دل" درمیان است...  

با "دلم" برایت می‌نویسم.....

دعوتم کن به جشن میلادت... هدیه آورده‌ام؛

کاسه کاسه اشک...

و سبد سبد گدایی.......

و کوله باری از عـــآشقی...

دعوتم کن تا مثل فطرس بال‌های سوخته و قلب شکسته‌ام را به گهواره‌ات بزنم...

دعوتم کن زنجیر‌های دلم را با قنداقه‌ تو باز کنم....

من سال‌هاست منتظر این‌ دعوت هستم...!


تولدت مبارک آقـــــآی من ......

هستی ِ من .......

باور ِ من .....

ح س ی ن ِ من ......

ح س ی ن ِ فـــــآطمه .........

.

+عیدتان مبارک :)

امشب را از دست ندهید .....

خدا تا صبح مرور میکند خاطرات حسینش را....

تا صبح لبخند می زند ....

لبخند خدا را امشب از دست ندهید :)

التماس دعا ....

۹۶/۰۲/۰۹
عاکف...