خانه ی پدری ...
يكشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۱ ق.ظ
نماهنگ خانه ی پدری را بارها نگاه کردم ...
انگار همین دیروز بود ....
که زهرا در سجده ی نماز بود و من با گذاشتن یک نامه روی سجاده اش ،
راه افتادم دور حرم .....
همین دیروز بود که زهرا با کبوتر حرم در دستش جلو آمد ...
همین دیروز بود که کنارت بودم . . .
انگار در خواب بودم اربعین...
چشم هایم آن شب به حضورت ایمان آورد ...
باور کردم که یکی یکی میان مهمانانت راه میروی ...
چقدر خوب پدری کردن بلدی ....
حالا از این راه دور ؛
محتاج یک دقیقه آغوش پدرانه ات شدم ...
یک لحظه نگاهت ....
یک لحظه ایوانت .....
آن گوشه ی ضریحت...زیر پایت.....همان جا که . . .
انگار همین دیروز بود ....
که زهرا در سجده ی نماز بود و من با گذاشتن یک نامه روی سجاده اش ،
راه افتادم دور حرم .....
همین دیروز بود که زهرا با کبوتر حرم در دستش جلو آمد ...
همین دیروز بود که کنارت بودم . . .
انگار در خواب بودم اربعین...
چشم هایم آن شب به حضورت ایمان آورد ...
باور کردم که یکی یکی میان مهمانانت راه میروی ...
چقدر خوب پدری کردن بلدی ....
حالا از این راه دور ؛
محتاج یک دقیقه آغوش پدرانه ات شدم ...
یک لحظه نگاهت ....
یک لحظه ایوانت .....
آن گوشه ی ضریحت...زیر پایت.....همان جا که . . .
۹۷/۰۳/۱۳