حقوق ِ بـــــــی بشر ....
عمه از این سیب های کوچک سبز داده بود !
گذاشته بودیم وسط خانه تا همه بخورند!
یک دفعه شیطنتش گرفت...در عرض یک صدم ثانیه به سمت سیب ها هجوم برد !
سبد را برعکس کرد روی زمین!
سه بار با هم جمع کردیم دوباره ریخت!
آخر سر گرفتمش توی بغلم!
دست و پایش را گرفتم اجازه ندادم تکان بخورد!
اولش میخندید!
یک دفعه بغض کرد!
فکر کرد دارم اذیتش میکنم ...
میدانید یاد چه چیز هایی افتادم ...؟؟
کلماتی که این روزها مراعات نظیر خوبی می شوند ....
بچه ...بی پناه...مظلوم..بی گناه...بی دفاع...انسانیت..فلسطین...یمن...مسلمان...اسرائیل..آمریکا ...
حقوق ....
حقوق بشر ...
حقوق بشر آمریکایی .....
آن عکسه بود....؟؟؟
همانی که یک مشت تفنگ را توی صورت یک بچه ی فلسطینی گرفته اند ...؟؟؟
یا ....
بیان ِ عکسی که دیدم سخت است ....
فقط میدانم دغدغه هایمان واهی است ...
اگر ببینیم چطور از حقوق بشرشان،خــــــــون ِ بچه های مظلوم می چکد .......
لعنت به حقوق بشر ...
لعنت به آن منشور ...
لعنت به سازمان ملل...
لعنت به دیوان دادگستری و شورای امنیت ...
+وقتی محمد امین بغض کرد ؛
به صورت ِ آبجی فاطمه اش بغض کرد که تا یک غریبه می بیند پشت او قایم می شود ...!!
همان آبجی فاطمه ای که میداند چقدر عاشقشاست و اگر در بغلش اسیرش کرد برای این بود که نمیخواست سرش داد بزند!
میخواست قضیه را ختم به بازی کند ...!!
مادرش کنارش بود ... خانه برایشآشنا بود ....
حالا شما بچه ای را تک و تنها توی خیابان تصور کنید که یک مشت حیوان ِ اسرائیلی دورش را گرفته اند ...