جانباز دوست داشتنی ام...
يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ
در یکی از فضاهای مجازی،
داشتم پیام هارا چشم می انداختم که یک عکس چشمم را گرفت!
نمی دانم شاید فقط من این حس را پیدا کردم!
ولی چهره ی جانباز شدیدا به دلم نشست...!
همان موقعی که عکس را دیدم،
احساس کردم چقدر احتیاج دارم از نزدیک ببینمش!
نه حرفی برای زدن دارم و نه چیزی می خواهم!
فقط ثانیه ای....زیارتش کنم....
یک پرستار دارد که "زینب وار" ازش نگه داری می کند!
که تنها بهانه ی زندگی کردنش همین جانباز است!
و خود جانباز الان روی تخت بیمارستان. . .
چهره اش نمی دانم....
نمی دانم یاد چه می اندازد....
دعــــآیش کنید....
+آن
مهر روی سینه اش....
چشم هایش که با اندکی اخم بسته شده....
گواه می دهد که از نسل امام است....!
عزیزِ دل....!
من
اگر پیدایت کردم به زودی به
"زیارتت"
می آیم....
داشتم پیام هارا چشم می انداختم که یک عکس چشمم را گرفت!
نمی دانم شاید فقط من این حس را پیدا کردم!
ولی چهره ی جانباز شدیدا به دلم نشست...!
همان موقعی که عکس را دیدم،
احساس کردم چقدر احتیاج دارم از نزدیک ببینمش!
نه حرفی برای زدن دارم و نه چیزی می خواهم!
فقط ثانیه ای....زیارتش کنم....
یک پرستار دارد که "زینب وار" ازش نگه داری می کند!
که تنها بهانه ی زندگی کردنش همین جانباز است!
و خود جانباز الان روی تخت بیمارستان. . .
چهره اش نمی دانم....
نمی دانم یاد چه می اندازد....
فقط می دانم عــــــــــآشقش شدم....
درست مثل حسی که با دیدن شهید باکری پیدا کردم...
شاید یک حسِ "پدری"....
می خواهم بگویم حق به گردنمان دارد....درست مثل حسی که با دیدن شهید باکری پیدا کردم...
شاید یک حسِ "پدری"....
دعــــآیش کنید....
+آن
مهر روی سینه اش....
چشم هایش که با اندکی اخم بسته شده....
گواه می دهد که از نسل امام است....!
عزیزِ دل....!
من
اگر پیدایت کردم به زودی به
"زیارتت"
می آیم....
راستی...
نامش:
حسن....
حــــســــن نقاش زاده...
نامش:
حسن....
حــــســــن نقاش زاده...
۹۴/۰۴/۲۱