آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

منتظر بودیم تا در سالن سینما باز شود و برویم داخل .
مردم دور و برم را نگاه میکردم...

دختری که با دو تا خوراکی بدو بدو آمد و عطرش را از کیفش بیرون کشید و شروع کرد روی لباسش شیشه ی عطر را خالی کردن !
گویا منتظر شخص مهم زندگی اش بود ...

دختری که یک کلاه روی سرش گذاشته بود و موهای بلندش دور تا دورش را پوشانده بود ،داشت به همراهش میگفت که "اگر این کارارو نکنی فکر میکنن خیلی عجیبی"!

دختری که روسری اش افتاده بود و روی شانه ی پسری سرش را تکیه داده بود ...

کاری به کار حجاب و این که باورم نمی شود اینجا "ایران" است ندارم ...
امروز بیشتر به این فکر کردم که همه سرگرم "کسی" هستند این روز ها ...

و من هنوز نمیدانم سرم گرم چیست ...
یا کیست ‌....
یا کجاست ......

اصلا سر من گرم است یا برای خودش پرسه میزند فقط؟؟؟

شاید دیگر بین مردمم جایی ندارم...
شاید دیگر مردم وطن که نه،حتی با انسان های این کره ی خاکی هیچ وجه اشتراکی ندارم...
شاید من عجیبم ...
شاید ....

+دوستی با من ِ عجیب و
کاش که سختت نباشد ....
کاش که آزارت ندهم‌ . . .
کآش.....

۹۶/۱۱/۰۳
عاکف...