آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

یک کربلاء ع ط ش . . .!

آبــ ریـ ــــزان

".....کناره‌گیر در دنیا، همانند کناره‌گیری کوچ‌کننده از آن،

و نگرنده به دنیا، به دیدة ترسندگان از آن،

آرزوهایت از آن (دنیا) بازداشته شده

و همت و تلاشت از آرایش‌هایش برگرفته شده،

از شادمانی‌اش به سان چشمی که بر آن چیزی بخورد و

آب‌ریــــ ـــزان

شده و بسته گردد،

چشم پوشیده و اشتیاقت در مورد آخرت شناخته شده و مشهور است....."

قسمتی از زیارت ناحیه ی مقدسه،

در وصف ثارالله ....

از زبان ِ آقای زمانمان...

.


اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا،


وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا،


وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا،


اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل محمّدٍ


وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ،


وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ تُظْهِرُهُ....
.
.
+این جا،نظرات تایید نمیشوند !

بایگانی

مقر فرماندهی

اگر این دنیا غریبه پرور است،تو آشنا بمان!

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۵:۳۵ ب.ظ
خوابش را دیدم ...
نیمه صورتش سوخته بود ...
آمده بود خانه ی ما مرا ببیند ...
تا چهره اش را دیدم وحشت کردم ...
توی خواب با خودم فکر میکردم ...
چقدر چهره اش در دوست داشتن من تاثیر دارد ؟؟؟
به دست هایش‌ نگاه کردم ...
هیچ تغییری نکرده بود ...
یادم افتاد که من این دست را،
چه جاهایی که نگرفتم ...
چه خاطره ها که با آن دست ها ندارم ...
دستش را گرفتم و بغلش کردم...

عطر همیشگی اش را حس کردم ...
توی همان خواب،
خودم را سرزنش کردم !
چرا فکر کرده بودم با چنین اتفاقی از دوست داشتنش کم میشود؟؟؟
به خودم یادآوری کردم او،
همانی است که فلان جا رهایم نکرد!
فلان روز با من بود !
و میلیون ها خاطره ی خوب برایم ساخت!!
به خودم تشر زدم که هی!مگر برای چهره اش دوستش داشتی؟؟
حالا که بیدارم،
بیشتر خودم را سرزنش میکنم...
ارزش او برای من خیلی بیشتر از غرورم است ...
خیلی ...
پس چرا این بار دارم نبودنش را با دست نخوردن غرورم معامله میکنم ...؟؟

میدانی من از همه چیز بیشتر،
نگران آن روزی هستم که یکی از ما دو تا روی این زمین نباشد ...
و آن یکی بماند و حسرت های ویران کننده ...فلج کننده...


+عطش دیدنت مرا به خواب ِ دیدنت وادار میکند ....
۹۷/۰۱/۲۰
عاکف...